این است (وحشی بافقی)
آنکس که مرا از نظر انداخته، اینست
اینست که پامال غمم ساخته، اینست
●
شوخی که برون آمده شب، مست و سرانداز
تیغم زده و کشته و نشناخته، اینست
●
ترکی که ازو خانه ی من رفته به تاراج
اینست که ازخانه برون تاخته، اینست
●
ماهی که بود پادشه خیل نکویان
اینست که از ناز قد افراخته، اینست
●
وحشی که به شطرنج غم و نرد محبت
یکباره متاع دل و دین باخته، اینست