پاییز (علیرضا بدیع)
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
●
پاییزمی رسد که به مانند سال پیش
راز درخت باغچه را برملا کند
●
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ... - خدا کند ! -
●
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است و باید وفا کند
●
او نیز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ...
●
شاید اثرکند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر اوجا به جا کند
●
- تقویم خواست ازتو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند -
●
خش ... خش ... صدای پای خزان است ! یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند !