معبر بیداری (محمد مهدی سیار)
کجاست خانه من؟ هر چه هست اینجا نیست
یکی به ماه بگوید که راه پیدا نیست
●
غریب نیست به چشم من آسمان و زمین
ولی نه ...شهر و دیار من این طرف ها نیست
●
نشسته گرد سفر روی شانه روحم
رفیق راه من این جسم بی سر و پا نیست
●
تمام شهر به تعبیر خواب سرگرمند
کسی معبر بیداری من اما نیست
●
کسی نگفت سوال جوابهایم را
به جمله ها خبری از چرا و آیا نیست
●
ز ریگ ریگ بیابان شنیده زخم زبان
حریف درد دل رود، غیر دریا نیست